شعر در مورد برف
شعر در مورد برف
در این مطلب از سایت جسارت سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد برف برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
برف ِ نو، برف ِ نو، سلام، سلام!
بنشین، خوش نشستهای بر بام.
پاکی آوردی ــ ای امید ِ سپید!
همه آلودهگیست این ایام.
راه ِ شومیست میزند مطرب
تلخواریست میچکد در جام
اشکواریست میکُشد لبخند
ننگواریست میتراشد نام
شنبه چون جمعه، پار چون پیرار،
نقش ِ همرنگ میزند رسام.
مرغ ِ شادی به دامگاه آمد
به زمانی که برگسیخته دام!
شعر در مورد برف
ره به هموارْجای ِ دشت افتاد
ای دریغا که بر نیاید گام!
تشنه آنجا به خاک ِ مرگ نشست
کآتش از آب میکند پیغام!
کام ِ ما حاصل ِ آن زمان آمد
که طمع بر گرفتهایم از کام…
خامسوزیم، الغرض، بدرود!
تو فرود آی، برف ِ تازه، سلام!
شعر در مورد برف و عشق
نی نی توی حیاطه
چشمش به آسمونه
منتظره برف بیاد
از ابر دونه دونه
به ابر میگه :چرا کم برف های سردتر
برف می آری واسه مون
زمستونه ! لم نده
بی کار توی آسمون
برف های دیروز تو
هی چیکه چیکه آب شد
آدم برفی ای که
ساخته بودم خراب شد
برف های سردتر بریز
توی حیاط خونه
برفی که زود آب نشه
یکی دو روز بمونه
شاعر: ناصر کشاورز
شعر در باره برف زمستانی
برف آمده شبانه
رو پشتبام خانه
برف آمده رو گلها
رو حوض و باغچهی ما
زمین سفید هوا سرد
ببین که برف چها کرد
رو جادهها نشسته
رو مسجد و گلدسته
برف قاصد بهاره
زمستانها میباره
سلام سلام سپیدی!
دیشب ز راه رسیدی؟
شاعر:پروین دولتآبادی
شعر در مورد برف زمستانی
یادته اون روز برفی
وسط فصل زمستون
تو پریدی پشت شیشه
من زدم از خونه بیرون
یادته اشاره کردی
آدمک برفی بسازم
واسه ساختنش رو برفا
هرچی که دارم ببازم
گوله گوله برف سرد و
روی همدیگه می چیدم
شاد و خندان بودم انگار
که به آرزوم رسیدم
شعری در مورد برف و زمستان
هوا سرد است و برف آهسته بارد
ز ابری ساکت و خاکستری رنگ
زمین را بارشِ مثقال،مثقال
فرستد پوشش فرسنگ،فرسنگ
سرود کلبه ی بی روزن شب
سرود برف و باران است امشب
ولی از زوزه های باد پیداست
که شب، مهمان توفان ست امشب
دوان بر پرده های برف ها ،باد،
روان بر بال های باد، باران؛
درون کلبه ی بی روزن شب،
شب توفانی سرد زمستان.
شعر درباره برف و عشق
هرگز کسی نداد بدین سان نشان برف
گویی که لقمه ایست زمین در دهان برف
مانند پنبه دانه که در پنبه تعبیه است
اجرام کوه هاست نهان در میان برف
ناگه فتاد لرزه بر اطراف روزگار
از چه ؟ زبیم تاختن ناگهان برف
گشتند نا امید هم جانور ز جان
با جان کوهسار چو پیوست جان برف
با ما سپید کاری از حد همی برد
ابر سیاه کار که شد در ضمان برف
چاه مقنعست هم چاه خانه ها
انباشته به گوهر سیماب سان برف
زین سان که سر به سینه گردون نهاد باز
خورشید پای در ننهد ز آستان برف
شعری در مورد برف
گرچه سپید کرد همه خان و مان ما
یارب سیاه باد همه خان و مان برف
وقتی چنین نشاط کسی را مسلم است
کاسباب عیش دارد اندر زمان برف
هم نان و گوشت دارد و هم هیزم و شراب
هم مطربی که برزندش داستان برف
معشوقه ای مرکب از اضداد مختلف
باطن بسان اتش و ظاهر بسان برف
گلگونه ای بود به سپید اب برزده
هر جرعه ای که ریزد بر جرعه دان برف
تا رنگ روی باز نماید بر این قیاس
بعضی ازآن باده و بعضی ازآن برف
می میخورد به کام و زنخ میزند بجد
در گوش خود رها نکند سو زیان برف
آن را که پوشش و می و خرگاه و آتش است
وقت صبوح مژده دهد بر نشان برف
نه همچو من که هر نفس از باد زمهریر
پیغام های سرد دهد بر زبان برف
دست تهی بزیر زنخدان کند ستون
و ندر هوا همی شمرد پود و تان برف
خانه تهی ز چیز و ملا از خورندگان
آبی بریق می خورد از ناودان برف
دلتگ و بینوا چو بطان بر کنار آب
خلقی نشسته ایم کران تا کران برف
گر قوتم بدی ز پی قرص آفتاب
بر بام چرخ رفتمی از نردبان برف
شعر در مورد برف از شاملو
زمستونم و زمستونم
برفی دارم فراون
به هر طرف رو می یارم
یک اثر از خود می زارم
اگر می خوای تو فصل من
اینجوری نلرزی مثل من
برو پای بخاری
تا من بشم فراری
شعر در مورد برف باریدن
- ۰ نظر
- ۰۸ شهریور ۹۸ ، ۰۶:۵۰